تمام شد هجر و دوری و ملالت
رسیدی در برم با صد سلامت
بیا بنشین کنارم طره بر دست
کمی شانه زنم این دل شود مست
ز بوی عطر ومشک وعنبر ای دوست
ببوسم روی تو به به چه نیت
زمی و مطرب و تنبور و آواز
تو بس کن دلبر م دیگر نکن ناز
ز بس خون شد دلم از هجرت ای دوست
گمانم ؛ من شدم یک جثه از پوست
به یک لبخند جانانه؛ سراسر پر حلاوت
تمام روح و جان را ده طراوت نگو پس دلت میاد منو تنها بزاری
حرف های دلم با خدا جونم
پرده توری آهنربایی مجیک مش
ای ,تمام ,بس ,یک ,هجر ,دوری ,تمام شد ,و دوری ,دوری و ,شد هجر ,هجر و
درباره این سایت